loading...

Symphony of my Life

...And so the adventure begins

بازدید : 449
چهارشنبه 13 اسفند 1398 زمان : 17:35

اگر من لکنت زبان نداشتم و نیم کره‌ی چپم از نیم کره‌ی راستم قوی تر بود، اکنون انقدر احساساتی نبودم و احتمالا نمی‌توانستم بنویسم و شاید حتی علاقه‌‌‌ای هم به نوشتن نداشتم و شاید هیچوقت لذتی که در نوشتن نهفته است را کشف نمی‌کردم. اگر من پیش خانم موشه نمی‌رفتم و اگر همچنان برای رفتن پیش مرتیکه‌ی کوتوله گریه می‌کردم و احمقانه مخالفت می‌کردم، شاید حالا نمی‌توانستم بخندم و شاید حالا با فرشته و بقیه‌ی بچه‌ها آشنا نمی‌شدم. اگر من وبلاگ نمی‌زدم و متن‌هایم را به اشتراک نمی‌گذاشتم شاید هیچوقت تمام فکر و ذکرم این نبود که از هرچیزی که می‌بینم یک متن بنویسم و بگذارم توی وبلاگ تا خاک نخورد. اگر من یک سری مشکلاتم را نداشتم شاید هیچوقت با عزیزترین‌هایم آشنا نمی‌شدم. اگر من همان موقع که فهمیدم وحشی بودن گربه ام درست شدنی نیست او را رها می‌کردم، تمام زخم‌هایی که روی دست و پاهایم جا خوش کرده اند و هرکسی آن‌ها را می‌بیند گمان می‌کند با خودم کاری می‌کنم را نداشتم اما مطمئنا خانه خیلی سوت و کور و غمگین می‌شد و احتمالا شب‌ها کسی نبود که به استقبال پدرم برود...

اون همه چیه منه
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 3

آمار سایت
  • کل مطالب : 37
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 12
  • بازدید کننده امروز : 8
  • باردید دیروز : 25
  • بازدید کننده دیروز : 25
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 338
  • بازدید ماه : 1286
  • بازدید سال : 20764
  • بازدید کلی : 48480
  • کدهای اختصاصی